کیاناکیانا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

خاطرات بهار زندگیمان کیاناجان

تولد باباجون مصطفی

کیانا عزیزم دوشنبه صبح باباجون از اصفهان اومد پیشمون و تا جمعه پیشمون موند و شما هم کلی با باباجون بازی کردی. مامانی برای باباجون کیک درست کرد و با بابایی برای باباجون تولد گرفتیم. دختر گلم چند روزی هست که زیر گردنت عرق سوز شده ولی خداروشکر با زدن کرم کالاندولا زیر گردنت خوب شده. راستی به شدت علاقه به دیدن تلویزیون داری ولی ما نمیزاریم ببینی و شماهم با گریه اعتراض خودتو نشون میدی😁 دخترم صبح دوشنبه ۹۵/۱۰/۱۳ با بابایی شما رو بردیم درمانگاه الزهرا برای تست شنواسنجی و خدا رو شکر دختر نازم مشکلی نداشت😊 ...
9 دی 1395

سه ماهگی

دختر عزیزم سه ماه شدی  کارهایی که تا الان تونستی انجام بدی: تونستی جغجغه ات را در دستان کوچکت بگیری ، واکنش به صداها نشان می دهی، عاشق وسایل گرد شده ای مخصوصاً ساعت و چراغ و براشون ذوق می کنی ، ومی تونی یکم غلط بخوری ولی نه کامل تا نصفه تکون می خوری و کلی خوردنی میشی   با تمام وجود دوستت داریم و از خدا بابت بهترین نعمتی که به ما داد سپاسگذاریم. ...
30 آذر 1395

واکس دوماهگی دختر دلبندم

کیانا جان ، باید واکس دوماهگیتو 29 آبان میزدی ولی چون مامان جون روضه داشت مجبور شدم دو روز دیر تر واکسنتو بزنم. ساعت 8 صبح در اصفهان ، درمانگاه حضرت علی  قبل رفتن از خانه بهت نیم سی سی قطره استامینافن دادم ، خانم دکتر یه قطره خوراکی بهت داد و مامان جون شما را در بغل گرفته بود و خانم دکتر واکسنتو در ران پای چپت زد  یه کم گریه کردی و مامان جون آرومت کرد و من هم سریع بهت شیر دادم. بعد واکسن اومدیم خونه مادر و خاله روی پات کمپرس آب سرد میزاشت و نزدیک ساعت 12 که اثر استامینافن داشت میرفت دخترم کلی بی قراری کرد  و من تا 24 ساعت هر چهار ساعت یک بار قطره استامینافون بهت دادم و فرداش هر شش ساعت بهت قطره استامینافن دادم و روی پ...
1 آذر 1395

اولین سفر کیانا جان

دختر عزیزم امروز من و بابایی و مادر و مامان جون شما را آوردیم اصفهان، تو ماشین راحت خوابیدی. ما دو هفته اصفهان موندیم و سه روز روضه خونه مادر بود و سه روز روضه خونه مامان جون و دختر نازم خیلی آروم بود. کیاناجانم امیدوارم اولین سفرت بهت خوش گذشته باشه.   ...
19 آبان 1395

تولد مامان کیانا جان

دختر عزیزم ، امروز تولد مامانی بود و ما کلی از دخترم عکس گرفتیم و برای کیانا جان هم جشن یک ماهگی اش را گرفتیم.(البته پنج روز از جشن یک ماهگیت می گذرد ) شب بابایی برای مامانی تولد در سفره خانه سنتی پاتریس گرفت و بابا اسحق و مادر و مامان جون ، ما خانواده 3 نفری را در این مراسم همراهی کردند.   ...
4 آبان 1395

سوراخ کردن گوش خانوم دخترم

کیانا جان امروز یک ماهه شدی و من و بابایی و مامان جون شما را بردیم مطب دکتر کهن تا گوشت را سوراخ کنیم. مامان جون بغلت کرده بود و وقتی گوش اولت را  سوراخ کرد کمی گریه کردی و برای سوراخ کردن گوش دومت کمی استقامت کردی و کمی گریه کردی و بعد آروم شدی و خداراشکر دیگه بی تابی نکردی. (ساعت 2:20 بعدازظهر گوشت سوراخ شد و فیلمش هم بابایی ازت گرفته)   ...
29 مهر 1395