پرنسس خانوم یازده ماهه شد
دختر نازنینم یازده ماهگیت مبارککککک
کیانای دلبندم شما در این ماه کلماتی مثل: بابا ، مامان ، من ، عمه ، دَدَ ،آنا ، نه ،رو به زبون میاری و ما هم کلی برات ضعف می کنیم. شبها وقتی بیدار میشی سریع میگی مامان و منم با کلی قربون صدقه رفتنت دوباره خوابت می کنم. میتونی چند ثانیه ای بایستی (آخر ماه تونستیا) وقتی ذوق ما رو میبینی خودتم ذوق زده میشی. کافی یه قابلمه یا بطری دستت باشه تا چند دقیقه ای مشغول بستن درب قابلمه یا بطری هستی کابینت ها و پیشکش ها را باز می کنی و تمام وسایل رو بیرون میریزی بازی حلقه و بازی توپ و سرسره و ساختمان سازی رو هم یادگرفتی البته زیاد سرگرم باشون نمیشی به راحتی از مبل یا تخت پایین میایی یکی از دندونهای بالاتم زده بیرون به مامان مرضیه و بابا اسحق هم کلی وابسته شدی تلفن رو بر می داری و شروع به صحبت های نامعلومی می کنی کلا در این ماه کلی بامزه و خوردنی شدی
اتفاقی که در این ماه افتاد: کیانا خانوم مامانی داخل پوره سیب زمینی ات گردو ریخت و شما با خوردن آن شروع به سرفه کردی و بعد چشمت باد کرد و ما سریع بردیمت دکتر و آمپول و شربت ضد حساسیت بهت دادن و شما فردای اون روز خوب شدی. بهت پنیر هم دادم دور دهنت قرمز شد فکر کردم شاید حساسیت داشته باشی، باید حتما یه آزمایش پروتئین گاوی بدهی تا مطمئن شم حساسیت داری یا نه.